Free As in Freedom

Saturday, June 18, 2005

دکتر احمدی نژاد، رئيس جمهوری برای مستضعفان



ساعت نه صبح از خواب بيدار شدم و به بچه صبحانه دادم. تلفن سه روز است که قطع شده و سارا هر روز برای اينکه ببيند چرا تلفن قطع شده به وزارت کشاورزی می رود. رئيس جمهور وزارت مخابرات را برای صرفه جويی منحل کرده و وزارت کشاورزی وظايف وزارت مخابرات، ارشاد و صنايع را انجام می دهد.

رفتم خانه جواد آقای همسايه که پول هايم را پيش او نگه می دارم و يک ميليون تومان از پولم را گرفتم. با يک ميليون تومان رفتم سرکوچه از کيوسک روزنامه فروشی سابق ۴۰۰ دلار خريدم.

بعد رفتم دفتر روزنامه، مرتضوی اعلام کرده است که بزودی اکبرگنجی را به اتهام کلاهبرداری و غارت بيت المال محاکمه می کند. زنگ زدم به صغرا خانم همسايه مادرم تا مادرم را صدا بزنند و با او خداحافظی کنم. صغرا خانم گفت که نه من را می شناسد و نه مادرم را می شناسد. ساعت چهار به آژانس زنگ زدم تا يک موتوری بفرستد، در اين ساعت با ماشين در خيابانهای تهران نمی توان حرکت کرد.

در ميدان آزادی راه بندان بود، لباس شخصی ها موتورسوارهايی را که عينک آفتابی داشتند می زدند، من را هم با وجود اينکه عينک آفتابی نداشتم کتک زدند. از آنجا پياده دويدم تا فرودگاه مهرآباد. ساعت يک ربع به شش رسيدم درحالی که عرق کرده بودم. رفتم به پاويون دولتی. برادر رئيس جمهور تا مرا ديد بغلم کرد و از اينکه مثل قبل بوی ادوکلن نمی دادم احساس خوشحالی کرد. رئيس جمهور با دويست نفر از برادران بخش رايانه و زبان خارجی بسيج منطقه ده و پنج نفر از خبرنگاران منتظر هواپيما بودند. هواپيمای اختصاصی العال آماده بود. سوار شديم و رفتيم به دبی تا در آنجا با پسرعمه جرج بوش که نماينده آمريکا برای مذاکره با ايران است مذاکره کنيم. آمريکايی ها گفته اند اگر يک ساعت هم دير برسيم با ما مذاکره نمی کنند. پرواز سر ساعت انجام شد و بموقع به دبی رسيديم.


نقل از ابراهیم نبوی


نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 9:22 PM | ارسال نظر