Free As in Freedom

Monday, July 31, 2006

اکبر محمدی پس از ۹ روز اعتصاب غذا در اوین درگذشت

پدرشان که اهل بخيه در همه اين سال ها وی را سرگردان در راهروهای دادستانی انقلاب و دادسراها ديده اند، حق دارد با شنيدن خبر درگذشت يکی از دو پسری که گروگان در زندان اوين داشت، بر سر بکوبد و به بخت دشنام دهد که چرا اکبرش در اين بخش از جهان زاده شد. مگر جوانان و دانشجويان بقيه دنيا چه می کنند. کوهن بنديکت رهبر دانشجويان شورشی 1968 فرانسه مگر راديکال نبود. شورشی که تمام دانشگاه های اروپا را در بر گرفت و سرانجام بزرگی مانند ژنرال دوگل را از کاخ اليزه راند. او خود امروز در پايان دهه شصت عمر از کرده آن سال ها خشنود نيست و در نقش يک نماينده پارلمان اروپا ديگر شورشی نيست و از راديکالیسم ابراز پشيمانی می کند. اما به روزگار خود مگر چه شد. چرا سرزمين های ديگر مدارا می دانند ولی سرزمين کويری تو ندارد اکبر جوان، که نه به تو و نه هيچ کس از همسن های تو اجازه جوانی نمی دهد. همين يوشکا فيشر که اين روزها در تهران است مگر در جوانی با گروه های راديکال چپ مربوط و وابسته نبود. مگر چه شد، هيچ، جوانی از سرگذارند و در ميانه سالی از راديکالی درگذشت، چند خطی نوشت و از گذشته بريد. جامعه آلمان نه که به آن گناهش نکشت بلکه راهش را باز کرد که تا به وزارت خارجه رسيد و اگر در انتخابات اخير چپ ها و سوسياليست ها نباخته بودند، عجب نبود که آن يوشکای بلندموی هيپی خصال دهه شصت اينک رييس جمهور آلمان شود.

بهنود دیگر

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 11:10 PM | ارسال نظر

Fitness


اولین دوره مسابقات فیتنس قهرمانی تهران [آزمایشی]
ادامه داستان...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 10:56 PM | ارسال نظر

Chat

سؤال:
آيا دوستي هاي اينترنتي بين دو جنس مخالف اشكال دارد رابطه اي كه فقط در حد نوشتن باشد{chat}؟
جواب:
باسمه جلت اسمائه در صورت عدم ثوران قوه شهوية وبدون قصد ربيه باشد حرام نيست وجائز است

نقل از اینجا

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 10:48 PM | ارسال نظر

Israeli gunner


An Israeli gunner prayers at an artillery position near the Lebanese border in northern Israel, Monday, July 31, 2006

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 10:41 PM | ارسال نظر

Saturday, July 29, 2006

تو ننگ عربی، سید حسن

تو ننگ عربی، سید حسن!
نام تو را باید
از فهرست اعراب شایسته خط بزنیم
تو
بجای آنکه در ایوان ویلای ساحلی ات
لم بدهی
و چرت تابستانی ات را
با دود قلیان مفرح کنی
تفنگ دست می‏گیری
و از پشت تریبون المنار
با نعره‌ها‌یت
چرت ما را پاره می‏کنی

تو هیچ شباهتی به اعراب بزرگ نداری، سید حسن!
نه شکمت
آن اندازه است
که از پشت دشداشه‌ها‌ی سفید
وقار عربی ات را نمایان کند
نه چفیه و عقال داری
تازه عمامه سیاه سرت می‏گذاری
که ما را به یاد خمینی می‏اندازد
که یکبار چرت مان را پاره کرده بود

تو ننگ عربی، سید حسن!
بجای آنکه در حرمسرایت بگردی
و رقص عربی ممالیک گرجی و اوکراینی ات را تماشا کنی
تا فردا در بهشت
برای مغازله با حوریان آماده باشی
در مخفیگاهت
که نمی‏دانیم کجاست
می نشینی و نهج البلاغه می‏خوانی

تو کافر شده ای، سید حسن!
و بر ماست که تو را به یهودیان اهل کتاب بسپاریم...

فقط به رسم مردان بزرگ عرب
صادق باش و بگو
برد موشک‌ها‌یت
به ریاض که نمی‏رسد؟!

امید مهدی نژاد - نقل از شریف نیوز

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 1:02 PM | ارسال نظر

Wednesday, July 19, 2006

Elecomp 2006

ما در نمایشگاه اکترونیک و کامپیوتر (الکامپ) امسال غرفه داریم...

خبر کامل

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 5:56 PM | ارسال نظر

Monday, July 17, 2006

حاشیه


شنبه ۲۴ تير ۸۵ - در حاشيه كنفرانس بين المللي حقوق و مسئوليت هاي زن در نظام اسلامی

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 11:39 AM | ارسال نظر

Sunday, July 16, 2006

lim



نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 11:04 AM | ارسال نظر

Saturday, July 15, 2006

۴

شب‌به‌خیر می‌گم و می‌خوابم. تو بیدار می‌مونی و منتظر می‌شینی تا شب، به‌خیر شه.
شب‌به‌خیر می‌گم و بیدار می‌مونم تا شب‌به‌خیر بگی. خوابت می‌بره و من، مثل همیشه، از ترس این‌که بیدارشی و شبت به‌خیر نشده باشه، قدم می‌زنم. قبل از این‌که شب رو به‌خیر کنم، خوابم می‌بره.
شب‌به‌خیر می‌گم و تو در بیداری مطلق شب‌به‌خیر می‌گی. چشام‌و بسته نگه می‌دارم و شب‌به‌خیرم رو تکرار می‌کنم. خوابت می‌بره و من سعی می‌کنم شب رو هم‌چنان به‌خیر نگه دارم.
شب می‌شه و بدون شب‌به‌خیر گفتن، می‌خوابیم. بیدار می‌شی و سعی می‌کنی شب‌به‌خیر بگی اما هرچی می‌گردی کلید لامپ اتاق رو پیدا نمیکنی. دستت رو می‌گیرم و با این‌که دستم به کلید می‌رسه، شب‌به‌خیر می‌گم. تا صبح بیدار می‌مونیم و سعی می‌کنیم شب‌به‌خیر رو دقیقاً قبل از خواب بگیم. آفتاب که می‌زنه، با چشمای بسته، به هوای این‌که اون یکی لامپ‌و روشن کرده، شب‌به‌خیر می‌گیم.
همیشه برای شب‌به‌خیر گفتن، خیلی دیره.

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 2:45 PM | ارسال نظر

۳

همه‌ی مترسک‌ها رو می‌کنیم بیرون و خودمون دوتایی ادای مزرعه رو در می‌یاریم. من می‌شم مترسک؛ تو می‌شی کلاغ. من تا صبح پاهام‌و جفت می‌کنم و دستام‌و تا جایی که می‌تونم باز نگه می‌دارم. تو تکیه می‌دی به پنجره و هر از گاهی قهوه می‌خوری. صبح که می‌شه، من پرده‌ها رو محکم می‌بیندم و ادامه‌ی صلیب رو تو تخت می‌کشم. صدای هم‌زدن قهوه‌ت با منقارت، یه جور شب به خیر اجباریِ دمِ‌صبح‌ه...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 2:32 PM | ارسال نظر

۲

تو می‌میری، بعد فراموش می‌کنی، بعد فراموش می‌شی، بعد دور می‌شی. اما من تمام این مدت موهات‌و به هم گره می‌زنم و با اونایی که می‌ریزین زمین، برا خودم گردنبند درست می‌کنم...
من اعدام می‌شم و تو قبل از این‌که کامل فراموشم کنی، می‌میری. من تمام طول نوامبر رو برات آهنگ خالی می‌ذارم. وقتی حس می‌کنم داره خوابت می‌گیره، صداش‌و زیاد می‌کنم و تو لب‌خندت عریض‌تر می‌شه. همه‌ی آدمای باهوش مهربون‌ترن. اما لب‌خندای تو رو فقط می‌شه ازشون آویزون شد و تاب خورد. بعد با اون اضافه‌هاش که همیشه تصنعی‌ان، یه گردنبند ساخت تا همه فکر کنن که قضیه یه دو نقطه پرانتزه...
تو دورتر می‌شی و من با همه‌ی حماقت‌هام یه کمند می‌سازم و پرت می‌کنمش به سمت تو. حماقت‌های من هیچ‌وقت زمین نمی‌ریزن؛ برا همینه که حدس می‌زنی که من حتی نسبت به خودم‌م خودخواهم. از نزدیک‌ترین پل مرتفع در دسترس آویزونت می‌کنم تا شجاع باقی بمونی. تو شجاع می‌شی و من حماقتم رو می‌کنم نگین گردنبندهات...
تو می‌میری، بعد یه پارادایم تصنعی لعنتی از آزادی می‌شی، بعد همه‌ی موهات رو شبا می‌ذاری زیر بالشت تا من حتی به‌شون دست هم نزنم. من اون‌قدر نگات می‌کنم تا قبل از مردن، همه‌ی موهات بچسبن به بالش. تو می‌میری و من شبا تو خواب، موهام اندازه‌ی موهای تو می‌شه. درست تا همون‌جایی که همیشه یادت می‌ره تو آینه تقریب بزنیش...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 2:24 PM | ارسال نظر

۱

تو می‌میری و من اون‌قدر دنبالت می‌دوم تا جفت‌مون یخ کنیم. بعد همه‌ی موهات و می‌بُرم و باهاشون یه طناب درست می‌کنم. بالای طناب همیشه یخ‌تره. بالای طناب همیشه برف می‌یاد. بالای طناب همیشه یه توی مُرده است. دستام از طناب لیز می‌خوره. توی تابوت پر برف می‌شه و جفت‌مون یخ می‌کنیم. توی تابوت همیشه یه عالمه طناب خالی هست. توی تابوت همیشه تو هستی که موهات توجیه قانع‌کننده‌ای برای مردنته...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 1:56 PM | ارسال نظر

Saturday, July 08, 2006

!Another computer usage



نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 1:19 PM | ارسال نظر

Tuesday, July 04, 2006

Dapper CDs arrived


تصویر بزرگتر

سی دی های Dapper Drake یا Ubuntu 6.06 بنده رسیدن... این دفه دیگه فقط یک نسخه یعنی همون نسخه Live با نصاب Espresso که بهش نسخه Desktop گفته میشه ارسال میشه و چند تا لیبل تبلیغاتی که تو عکس دیده میشن...

نثار روح اموات و درگذشتگان آقای شاتلورث الفاتحه...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 12:51 PM | ارسال نظر

Sunday, July 02, 2006

RMS and his opinion of the binary NVIDIA drivers in Ubuntu


تصویر بزرگتر

ظاهرا آقای استالمن خیلی از اینکه باینری درایورهای Nvidia همراه با Ubuntu هست عصبانی شده که اینجوری روی جلد سی دی های Ubuntu رو خط خطی کرده ;)

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 5:08 PM | ارسال نظر