Free As in Freedom

Thursday, June 21, 2007

گل گلدون من ۳۰ ساله شد


«از ميدان كاج مي‌آيي داخل سرو غربي، چهارراه را رد مي‌كني مي‌پيچي دست راست. بعد مي‌آيي داخل كوچه سمت راست آنجا پلاك...» اين آدرس دادن خانم‌ غانم است.
از ديدار فرزند و نوه‌هاي دوقلو آمده و نيامده، شده است پرستار مادر و كارش شده رفت‌وآمد در مسير ظفر تا سرو غربي. ديگر اعضاي خانواده هستند و سيمين هم كار خانه را انجام مي‌دهد و سرگرمي‌هاي ديگر كه با وجود آنكه اصل هستند، حاشيه‌اند.
اصل آن است كه هنگام همه اين كارها به شعرهايي كه دوست‌شان دارد فكر مي‌كند تا ملودي‌هايشان را خدا بفرستد و او آنها را ثبت و ضبط كند و بشوند ملودي‌هايي كه البته ما هيچ‌كدام‌شان را نشنيده‌ايم اما او اصرار دارد حتما در كنسرت‌هايي كه مخصوص بانوان است هربار چند آهنگ جديد هم داشته باشد، حتي اگر مجبور باشد در تمام اين كنسرت‌ها پنج بار «گل گلدون من» را بخواند و چند بار هم «قلك چشات» را. اين را او نمي‌خواند.
تمام سالن مي‌خوانند و او از خوشحالي در پوست خود نمي‌گنجد. به ياد اولين باري كه بعد از نزديك به 20 سال توانسته بود بخواند و همه سالن «گل‌گلدون من» را با او و از حفظ مي‌خواندند، در يك جلسه كاملا زنانه. آن موقع گل گلدون او 20 ساله بود و حالا 30 ساله شده است.

ادامه داستان...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 12:40 PM | ارسال نظر