Free As in Freedom

Monday, June 06, 2005

یک درس

در زمان های گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند٬ خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند. بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد٬ حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...
با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت....
نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود٬ نزدیک سنگ شد٬ بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آنرا کناری قرار داد٬ ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود٬ کیسه را باز کرد و در آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود : « هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. »


یک دوست

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 4:18 PM | ارسال نظر