Free As in Freedom

Wednesday, July 20, 2005

Khalil Gibran


جبران خلیل جبران (۱۸۸۳-۱۹۳۱) زاده بکاری لبنان از نویسندگان سرشناس لبنان و آمریکا است.
او در خانواده ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند به دنیا آمد . مادرش زنی عارفه بود که به نام کامله. در دوازده سالگی با خانواده اش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون مسکون گشت. وی در بوستون به مدرسه رفت، نظر به تقاضای مادرش به لبنان رفت و شامل مدرسه معروف «الحکمت » در بیروت گردید. خلیل جبران پس از پایان تحصیلاتش در لبنان به گردشگری پرداخت. وی تمام سرزمین مادری خویش را گشت و جنبه‌های فرهنگی زادگاهش را بازخوانی نمود...

سروده هایی از جبران
- ای برادر دوستت دارم، هرجا که هستی، چه در مسجد به نماز ایستاده باشی، چه در کلیسا زانو زده باشی و چه در کنیسه به عبادت بپردازی.»
- اگر هدف دین پاداش است ، میهن پرستی برای برآوردن خواسته های شخصی است ، و درس خواندن برای پیشرفت کردن است ... همان بهتر که بی ایمان ، غیر میهن پرست ، و انسانی افتاده و نادان باشم .
- خداوند به شما روحی بالدار بخشیده تا با بال هایش به بلندای سپهر بی پایان مهر و آزادی پر کشید. آیا جای اندوه نیست که بال های خود را با دست های خویش کنده و رنج خزیدن روی زمین چون یک حشره را بر روح خویش فرو آورید .
- کسی که بر خود چیزی را آشکار می سازد که وجدانش به آن نه گفته گناه کرده است، همچنین است کسی که وجدانش بر او چزی را آشکار کرده و او به آن نه گفته است .
- از یک خودکامه، یک بدکار، یک گستاخ، یا کسی که سرفرازی درونی اش را رها کرده، چشم نیک رای نداشته باش .
نفرین بر او که با بدکار به اندرز خواهی آمده همدستی کند. زیرا همرایی با بدکار مایه رسوایی، و گوش دادن به دروغ خیانت است.
- برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی "یگانه برتر " هستند، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد .
- چه بسیارند گل هایی که از زمان زاده شدن بویی برنیاورده اند! و چه بسیارند ابرهای سترونی که در آسمان گرد هم آمده، اما هیچ دری نمی افشانند.
- چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را .
- کنار یکدیگر بایستید ، اما نه چندان نزدیک هم چنان که ستون های معبد از هم جدا می ایستند و درختان سرو و بلوط در سایه یکدیگر نمی بالند .
- بخشش زودگذر توانگران بر تهیدستان تلخ است و همدردی نمودن نیرومندان با ناتوانان، بی ارزش. چرا که یادآور برتری آنان است.
- بسیاری از دین ها به شیشه پنجره می مانند. راستی را از پس آنها می بینیم، اما خود، ما را از راستی جدا می کنند .
درختان شعرهایی هستند که زمین بر آسمان می نویسد و ما آنها را بریده و از آنها کاغذ می سازیم تا نادانی و تهی مزی خویش را در آنها به نگارش درآوریم.
- زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست . آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید.

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 11:29 AM | ارسال نظر