Free As in Freedom

Wednesday, November 02, 2005

با شمس آل‌احمد به مناسبت سى و ششمين سالگرد جلال


«جلال‌آل‌احمد» نامى كه هنوز بسيارى از ساكنان منطقه، خصوصاً جوان‌ترها يا او را نمى‌شناسند و يا تنها دراندازه نام و نشانش از او مى‌دانند. براى دانستن از جلال و زندگيش، به سراغ پيرمرد 77 ساله‌اى رفتيم كه سال‌هاست، پايين‌تر از ميدان توحيد در جوار اين منطقه سكونت دارد. او كسى نيست جز برادر جلال، استاد «شمس‌آل‌احمد».
امروز «شمس‌آل‌احمد» پس از «سيمين دانشور» ـ همسرجلال ـ نزديك‌ترين فرد باقى‌مانده به او است كه گفته‌هاى شيرين فراوان و شنيدنى از او دارد. او فوق‌ليسانس فلسفه است و استاد دانشكده كتابدارى بوده و درسال‌هاى گذشته، دوره عكاسى و سينما را در آلمان گذرانده است. او بعدها با تأسيس انتشارات رواق به كار نشر پرداخت. تنظيم و ويرايش كتاب‌هايى از جمله «طوطى‌نامه»، «خاطرات كوبا»، «از چشم برادر»، «حديث انقلاب» و... ازجمله آثار منتشر شده از «شمس» است. گفت‌وگوى با او شيرينى و صفاى خاصى دارد. تن صدايش و واژه‌هاى گاه قديمى و گاه جديدش شنيدنى است. اگرچه خيلى پير شده و اين روزها در كنار كتابخانه شخصى‌اش، روى مبل اتاق تكيه مى‌زند و روزهاى گذشته را يادآورى مى‌كند.
او اين روزها تصميم گرفته كتابخانه بزرگ خود را به سازمان فرهنگى و هنرى شهردارى اهدا كند تا شهروندان بتوانند از مجموعه نفيس گردآورى شده او، بهره‌مند شوند.
وقتى به او گفتيم كه مى‌خواهيم به بهانه بزرگراه جلال‌آل‌احمد، ويژه‌نامه‌اى را براى هم‌محلى‌هاى ساكن منطقه منتشر كنيم، او با لحنى خسته و طعن‌آميز گفت: «اين روزها بزرگراه مهم‌تر از جلال شده است؟».
خانواده ما به طور كلى داراى اصالت مذهبى بودند. شجره‌نامه‌مان با 35 پشت به حضرت سجاد(ع) مى‌رسد. پدر ما مرحوم سيداحمد حسينى طالقانى درسال 1340 از دنيا رفت. ايشان از علما و فضلاى شيعه و مورد توجه و نظر علماى قم بود. در تشييع جنازه و دفن پدرم در قم، علماى بزرگى چون آيت‌الله سيدكاظم شريعتمداري، آيت‌الله مرعشي، آيت‌الله گلپايگاني، آيت‌الله خمينى(ره) و آيت‌الله بروجردى حضور داشتند. محله قديم زندگى پدر ما پامنار بود. من و جلال هر دو آنجا به دنيا آمديم. جلال در آذرماه 1302 به دنيا آمد. پدرم مى‌خواست بعد از خود، جلال اداره مسجد را برعهده بگيرد. اين بود كه درسال 1322 او را به نجف فرستاد تا در علوم دينى تحصيل كند. اما بعدها مسير جلال با ورود به دبيرستان تغيير كرد. درسال 1326 آموزگار وزارت فرهنگ شد. تحصيلاتش را در دانشسراى عالى تمام كرد و به فعاليت در حزب توده پرداخت. اما بعدها با بالا گرفتن اختلاف‌ها، از حزب جدا شد كه قصه اين ماجرا خيلى طولانى است. راستش من تمام حرف‌هايى را كه بايد درباره جلال و خانواده‌مان بزنم را در كتاب «از چشم برادر» آورده‌ا؟».

و ادامه داستان...

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 4:02 PM | ارسال نظر