Call me back
مسخشدهای بی هيچ نشانهای و به عروج تاريک خويش نظاره میکنی در هيچ نشانی؛ اما هنوز يک صدا باقی است که دلخوشیات را زخمه میزند، نازنين. نغمه مرگ ثانيهها در تو، در من.
به تازگی فهميدهام که چرا انتظار من مايه تعجب تو بود و سادگی تو دستمايه تحمل من. آوای دشمنیهايم را از لابهلای ترمههای آويخته به بندهای ضربدری و آفتابخورده بشنو. شايد صدای نفسم را دريغ کنند از تو. به يادم باش...
نوشته شده توسط مهدی حسنپور در ساعت 12:29 AM | ارسال نظر
صفحه اصلی...