Free As in Freedom

Wednesday, April 27, 2005

ملاقات در رم



ميدان سن پيترو يا به قول فرانسوی ها سان پير و به قول قمی ها ميدان پطرس مقدس در روز مرگ پاپ شاهد بزرگترين اجتماع تاريخ بود.
بنا به گفته خبرگزاری ها، شش پادشاه، پنج ملکه، بيش از هفتاد رئيس جمهور و عده زيادی مقامات بزرگ جهان در اين اجتماع شرکت کردند.
با وجود حضور شخصيت هايی مانند جورج بوش و کاندوليزا رايس و ولاديمير پوتين و ژاک شيراک و ديگران، بزرگترين حادثه اين اجتماع تاريخی دست دادن آن دو مردی بود که واقعه ای عجيب و غير قابل پيش بينی، سالها قبل مانند فيلم های هندی آن دو را در شهر يزد از هم جدا کرده بود و در ميدان سن پيترو بعد از چهل سال دوباره روبروی هم قرار داده بود. محمد و موسی دو جوانی بودند که از کوچه های يزد آمده بودند و بعد از چهل و سه سال دوباره همديگر را در ميدان سن پيترو يا به قول اسپانيايی ها سانتا پيترا ملاقات می کردند.
بلا فاصله بعد از مراسم خاکسپاری پاپ ژان پل دوم، منابع اسرائيلی اعلام کردند که محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران در جريان اين مراسم با موشه کاتساو، رئيس جمهور اسرائيل دست داده و با او به زبان فارسی صحبت کوتاهی کرده است.
موشه کاتساو به خبرگزاری ها گفت: آقای خاتمی دستش را به طرف من دراز کرد و علاوه بر دست دادن، من و خاتمی در مورد يزد که هر دو آنجا به دنيا آمده ايم جملات کوتاهی رد و بدل کرديم.
بدين ترتيب با فاصله کمی از مجسمه عيسی، محمد و موسی با هم دست دادند.

خاتمی تکذيب کرد

محمد خاتمی رئيس جمهور ايران به محض رسيدن به فرودگاه مهرآباد در تهران، خبر دست دادن و گفتگوی خود را با رئيس جمهور اسرائيل تکذيب کرد. وی به خبرنگارانی که در فرودگاه مهرآباد بودند، گفت: "من با هيچ شخصيت رژيم صهيونيستی» ديدار و ملاقات نداشتم."

چرا خاتمی تکذيب کرد؟

کارشناسان روابط ايران و اسرائيل در اين ماجرا مثل زرافه در گل گير کردند، چون زرافه خيلی راحت از گل بيرون می آيد. آنها می گويند دلايل زيادی برای تکذيب اين موضوع توسط خاتمی وجود دارد:

اول: اگر خاتمی دست دادن را تکذيب نمی کرد ممکن بود دفعه بعد موشه کاتساف پررو شود و يک دفعه هوس کند با خاتمی کشتی بگيرد و چون ايرانی ها و اسرائيلی ها با هم کشتی نمی گيرند، ممکن بود خيلی ضايع بشود.

دوم: اصولا در سياست خارجی ايران معمولا ايرانی ها با کسی که دعوا دارند، دست نمی دهند، چون می ترسند بعد از اينکه دست دادند طرف بخواهد با آنها در مورد يزد حرف بزند، بعد دلش بخواهد عکس بگيرد، بعد آن عکس چاپ شود، بعد طرف وارد مذاکره بشود، بعد مذاکره به نتيجه برسد، بعد دعوا تمام بشود، آنوقت ايران چه فرقی با بقيه کشورها دارد؟ به همين دليل همينطوری که نمی شود آدم زرتی سرش را بيندازد پائين و با هر کسی دست بدهد و در مورد يزد حرف بزند.

سوم: اصولا اين احتمال وجود دارد که وقتی دو نفر با هم دست می دهند يک دفعه احساس کنند بايد همديگر را ماچ کنند (آدم است ديگر، يک دفعه دلش می خواهد)، بعد شوخی شوخی و از روی تعارف آقای خاتمی به موشه کاتساف بگويد من هواپيمای اختصاصی دارم، پاشو يک سری بريم ايران، بعد موشه کاتساو می رفت ايران و از آنجا خوشش می آمد و می رفت به يزد و همانجا ماندگار می شد و به جمهوری اسلامی پناهنده می شد. خاتمی هم به دليل رابطه با رئيس جمهور اسرائيل برکنار می شد و از ايران مهاجرت می کرد و مجبور می شد برود به اسرائيل پناهنده شود. در نتيجه در هر دو کشور بايد انتخابات برگزار می شد.

چهارم: يکی از مسائلی که در سياست خارجی ايران وجود دارد اين است که ايرانی ها حتی در خيلی مواقع با دوستانشان هم دست نمی دهند چه رسد به دشمنان شان. سالها پيش خانم گوهرالشريعه دستغيب در جريان کنفرانس بين المجالس رفته بود کوبا و با آقای فيدل کاسترو ملاقات کرد، کاسترو دستش را آورد جلو تا دست بدهد، اما خانم دستغيب يک دفعه دستش را کشيد عقب چون نمی خواست دست بدهد. بعد کاسترو فکر کرد ايرانی ها با او شوخی می کنند و گفت: آبجی! چرا دست نمی دی؟ خانم دستغيب گفت: برادر! ما خواهرها با برادرها دست نمی ديم. بعد فيدل کاسترو لپ خانم دستغيب را گرفت و در حالی که می خنديد، گفت: اشکالی نداره، ای شيطون!

مذاکره با شيطان، در جهنم

اگرچه محمد جواد لاريجانی، سياستمدار ايرانی که به تعداد موهای سرش با ديپلمات های جهان مذاکره کرده است (وی اخيرا از يک شامپوی جديد استفاده می کند) سالها قبل گفته بود: با شيطان هم در جهنم می شود مذاکره کرد، اما اين جمله يک مثال نيست، بلکه يک مصداق کاملا مشخص است. يعنی اولا آنجا جهنم نبود و رم بود، ثانيا آنها مذاکره نکردند و دست دادند، ثالثا موشه کاتساو رئيس جمهور اسرائيل بود و شيطان نبود.


طنزنوشته ای از سید ابراهیم نبوی

نوشته شده توسط مهدی حسن‌پور در ساعت 1:18 PM | ارسال نظر